English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8025 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . U بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
caveatemptor U به معنی " بگذار مشتری حذرکند یا بگذار مشتری موافب باشد "
i have no knowledge of it U هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
photophobia U نور ترسی
xenophobia U بیگانه ترسی
it has escaped my remembrance U در یاد ندارم بخاطر ندارم
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out. U خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
it will make against us U برای مازیان خواهد داشت بزیان ما تمام خواهد شد
inerrancy U بی غلطی
it was an incorrect procedure U یک اقدام غلطی بود
It is wrong to steal . U دزدیدن (دزدی )کار غلطی است
We got into the wrong bus . U سوار اتوبوس غلطی ( اشتباهی ) شدیم
It was wrong of you to take the bicycle . U کار غلطی کردی که دوچرخه را برداشتی
Except for that one typo, there were no mistakes. U به جز یک اشتباه تایپی هیچ غلطی نداشت.
run U دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs U دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
let him do what he pleases U بگذار
let me go U بگذار بروم
Let him clear out . Let him go to blazes. U بگذار گورش را گه کند
you see U بگذار برای شمابگویم
Let her attend to her work . U بگذار بکارش برسد
soit fait comme il est desire U بگذار ان چنان که می خواهدباشد
Leave it I'll tomorrow . Let it wait tI'll tomorrow . U بگذار بماند تا فردا
Let him speak his pices. let him have his say. Let him state his case. U بگذار حرفش را بزند
Put the plates on the table . U بشقابها را بگذار روی میز
Put it on my account. I'll foot the bill. Charge it to me. بحساب من بگذار [پای من حساب کن ]
Let the car cool off. U بگذار اتوموبیل یکقدری خنک بشود
Put the books back on the shelf. U کتابها را بگذار توی قفسه سر جایش
Dont stand on ceremony. U تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
Give him a taste of the whip . U بگذار مزه شلاق را یک کمی بچشد
Leave her alone. U اورا تنها (بحال خود ) بگذار
instead of working U بجای اینکه او کار بکند
let him do his worst U هرچه ازدستش برمیاید بکند
the odds are that he will doit U احتمال دارد که انکار را بکند
Don't let it get to you. U نگذار این تو را عصبانی بکند.
Let the secretary get on with it . U بگذارید منشی کارش را بکند
no one man can do it U هیچکس به تنهایی نمیتوانداین کار را بکند
vicarious work U کاری که کسی به جای دیگری بکند
microscopist U کسیکه میتواند با ریز بین ازمایش هایی بکند
without lifting a finger U بدون اینکه اصلا کاری بکند [اصطلاح روزمره]
nobody can take work [abuse] indefinitely. U هیچ کس نمی تواند کار [سو استفاده] را به طور نامحدود تحمل بکند.
margin land U حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment. U بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
following my lead U یک جور بازی که هر بازیکن را وادار میکنند هرکاری که استاد کرد او نیز بکند
After dinner he likes to retire to his study. U پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. U سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
i have nothing U ندارم
i dont meant it U مقصودی ندارم
I am dead broke . I am penniless. U یک غاز هم ندارم
I don't have a spoon. من قاشق ندارم.
i cannot bear him U حوصله او را ندارم
I don't have a knife. من چاقو ندارم.
I don't have a fork. من چنگال ندارم.
i am not in U حالش را ندارم
i have no objection to that U به ان اعتراضی ندارم
Are there any letters for me? U من نامه ای ندارم؟
Are there any messages for me? U من پیغامی ندارم؟
i am not a with him U با او اشنایی ندارم
I have nothing against you . U با شما مخالفتی ندارم
I have nothing to do with politics. U کاری به سیاست ندارم
i do not feel like working U کار کردن ندارم
I cant do any crystal – gazing . U علم غیب که ندارم
I have nothing to do with him . U با اوسر وکاری ندارم
I have no place (nowhere) to go. U جایی ندارم بروم
I am not in the mood. U حال وحوصله ندارم
I don't like this. من این را دوست ندارم.
I am sore at her. Iam bitter about her. U ازاودل خوشی ندارم
i am reluctant to go U میل ندارم بروم
I'm not worth it. U من ارزش اونو ندارم.
I have no small change. U من پول خرد ندارم.
i do not have the courage U جرات انرا ندارم
i am out of p with it U دیگرحوصله انرا ندارم
No offence! U قصد اهانت ندارم!
My pain has gone. U دیگر درد ندارم.
I'm up to my ears <idiom> U فرصت سر خاراندن ندارم
i have no work today U امروز کاری ندارم
I'm fine with it. <idiom> U من باهاش مشکلی ندارم.
i reck not of danger U من باکی از خطر ندارم
No harm meant! U قصد اهانت ندارم!
If the cap fit,wear it. <proverb> U اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
I have lost my interest in football . U دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
That is fine by me if you agree. U اگر موافقی من هم حرفی ندارم
I am minding my own business. U کاری بکار کسی ندارم
I have no doubt that you wI'll succeed. U تردیدی ندارم که موفق می شوید
She is not concerned with all that . U با این کارها کاری ندارم
I have nothing to declare. کالای گمرکی همراه ندارم.
I have nothing more to say . U دیگر عرضی نیست ( ندارم )
I cant take (stand) it any longer. U بیش از این تاب ندارم
I don't have it in my power to help you. U من توانایی کمک به شما را ندارم.
i have no money about me U با خود هیچ پولی ندارم
i have no other place to go U جای دیگری ندارم که بروم
i cannot a to buy that U استطاعت خرید انرا ندارم
I am tied up ( engaged ) on Saturday . U شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
I havent heard of her for a long time. U مدتها است از او خبری ندارم
i have nothing else U هیچ چیز دیگر ندارم
I dislike dull colors . U رنگهای مات را دوست ندارم
I dont wish ( want ) to malign anyone . U میل ندارم بد کسی را بگویم
I dont have an earthly chance. U کمترین شانس راروی زمین ندارم
I am [will be] busy this afternoon . امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
ido not feel my legs U نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
I have no claim to this house. U نسبت به این خانه ادعایی ندارم
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
I'll get there when I get there. <proverb> U حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
You must be joking (kidding). U شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
To regain consciousness. to come to. U امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
It is of no interest to me at all. U من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. U فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll . U با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
I dont mean to intrude . U قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
i have no idea of that U هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
I don't socialize much these days. U این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
that fauit will right itself U خواهد شد
twill _ U ان خواهد
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> U من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
how much does a vacation cost? [American E] [when amount is indeterminate] <idiom> U من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
academic freedom آزادی طلاب و محققین در تدریس وتحقیق و نشر افکار خود بدون انکه موسسهای که دراستخدام انند بتواند به انان تعرضی بکند و یا ایشان را درفشار بگذارد
it will manifest it self U اشکار خواهد شد
he will go U خواهد رفت
he shall go U خواهد رفت
it askes for attention U دقت می خواهد
the secret will open to me U خواهد گردید
It is too expensive for me to buy ( purchase ). U برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
criterion U مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
It wI'll clear up by morning . U تا صبح هواصاف خواهد شد
She wI'll survive . She wI'll pull through. U زنده خواهد ماند
the truth will out . <proverb> U یقیقت بر ملا خواهد شد .
She wI'll regret it bitterly. U مثل سگ پشیمان خواهد شد
She wI'll gradually soften . U تدریجا" نرم خواهد شد
it would be preferble to U بهتر خواهد بود
What impudence!what never !what cheek! U واقعا" که خیلی رو می خواهد !
Its color wI'lll fade. U رنگش خواهد رفت
it will manifest it self U معلوم خواهد گشت
the lord will provide U خداوسیله خواهد ساخت
it will give rise to a quarrel U مایه ستیزه خواهد شد
The folwer wI'll die for want of water. U گل از بی آبی خشک خواهد شد
It wI'll get us into trouble. U ما را به درد سر خواهد انداخت
i know that he will come U من میدانم که او خواهد امد
It wI'll prove to be to your disadvantage. U بضررت تمام خواهد شد
The tree wI'll die . U درخت خشک خواهد شد
Well what does he want now ? U خوب حا لاچه می خواهد ؟
do as you please U هر چه دلتان می خواهد بکنید
It wI'll overtake (befall) everyone. U دامنگیر همه خواهد شد
It wI'll spoil my appetite . U اشتهایم راکور خواهد کرد
sticker [guest] U مهمانی که نمی خواهد برود
if he wishes to be a U اگرمی خواهد کسی بشود
near work U کاری که نگاه نزدیک می خواهد
he would be sure to like it U یقینا انرادوست خواهد داشت
i do not u.his wanting to say U نمیفهم چرامی خواهد بماند
it will give rise to a quarrel U نزاعی تولید خواهد کرد
She wI'll arrive on friday morning . U جمعه صبح وارد خواهد شد
Surely things wI'll turn out well for him in the end. U مطمئنا" عاقبت بخیر خواهد شد
I wI'll be greatly ( badly ) disgraced. U بدجوری آبرویم خواهد رفت
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
Sooner or later , he wI'll find out . U دیر یا زود خواهد فهمید
who will pay for it U کی هزینه انرا خواهد پرداخت
who will pay for it U کی پول انرا خواهد داد
accuracy U تعریف دقیق تر خواهد بود
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
He wI'll expedite our case. U اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
to never let yourself get to thinking like them <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
A new government wI'll take office . U حکومت جدیدی سر کار خواهد آمد
which diffrence shall be settled only by U ..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
whatsoever he doeth shall p U هرچه میکند نیک انجام خواهد شد
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
She wI'll never realize this wish. U این آرزو بدلش خواهد ماند
outputs U ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
This book wI'll be a great success . U این کتاب خیلی گه خواهد کرد
output U ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
He gave us to understand that he would help us. U او [مرد] وعده داد که به ما کمک خواهد کرد.
on shall from a quo rum U جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
he is sanguine of success U خوش بین یادلگرم است که کامیاب خواهد شد
it will wear to your shape U بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion). U اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
We shall look into the matter in due ( good ) time . U درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
He is trying to prove himself all the time. U او [مرد] همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید.
He threatened to thrash the life out of me . U تهدیدم کردکه آنقدر کتکم خواهد زد تا جانم دربیاید
end user U شخصی که از وسیله یا برنامه یا محصول استفاده خواهد کرد
stagnation thesis U ایجاد رکود اقتصادی اجتناب ناپذیر خواهد بود
gigo U اگر اطلاعات ورودی بد باشد خروجی هم بد خواهد بود
Your train will leave from platform 8. قطار شما از سکوی شماره 8 حرکت خواهد کرد.
The judge will have the final say on the matter. U قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
contingency plan U برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
While the grass grows the cow starves . <proverb> U تا علفها رشد کند گاو از گرسنى خواهد مرد .
diminished radix complement U نمایش اعداد که در آن هر رقم در عدد از یک واحد کمتر از پایه کم خواهد شد
to tell somebody something [to let somebody in on something] <idiom> U به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند.
A guilty conscience needs no accuser. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
that book will immortalize him U ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
He warned he would go on a termless hunger strike. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
This law wI'll be a disincentive to foreign investors. U این قانون باعث سردی سرمایه گذاران خارجی خواهد شد
He who excuses accuses himself. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
Excuses always proceed from a guilty conscience. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
state lamb U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
defaulted U مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
default U مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
attention code U حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
defaults U مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
On Thursday it will be variably cloudy [cloudy with sunny intervals] . U پنجشنبه هوا بطور متغیر ابری و مدتی صاف خواهد بود.
restorationist U کسیکه معتقداست باینکه بشرعاقبت بسعادت اول خود نائل خواهد شد
critical engine U موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
defaulting U مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
i take no interest in that U هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
Recent search history Forum search
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1I am good with figures,how about you?
1این پیج بزودی بسته خواهد شد
1he is reaching out to you
1the rate of diffusion will be less than if the pure solvent was exposed to the air
1فنلاند
2معنی جمله ی:مادرت صلاح تو را می خواهد
2معنی جمله ی:مادرت صلاح تو را می خواهد
0بسته بندی اجناس صادراتی به چه صورت خواهد بود؟
0حد اقل چه مدت زمان طول خواهد کشید
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com